بارانباران، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

مهيج ترين اتفاق

اولین حمام رفتن من توسط مامان ناهید

دیروز مامانی دل و جراتش زیاد شده بود و تونست من را حمام کنه اولش خیلی شک داشت ولی بالاخره تونست خیلی هم ذوق کرده بود و با کمک بابا حسن من را حمام کردن . زیر آب گرم حمام من اصلاً گریه نمی کردم و از اینکه مامانی با این همه دلهره داشت من را حمام میکرد خنده ام هم گرفته بود بعد از حمام و خوردن شیر حسابی خوابیدم و گذاشتم مامانی هم یک استراحتی بکنه .  تازگیها وقتی مامان ناهید با من حرف میزنه میخندم نمیتونم باهاش حرف بزنم ولی دارم سعی میکنم از خودم صدا در بیارم تا بفهمه که من هم دوستش دارم و میفهمم چی میگه با هر خنده من عشق را توی تمام وجودش حس میکنم و خیالم راحت میشه که همیشه پیشم میمونه تا من بزرگ بشم .  ...
25 آذر 1390

ماه گردم مبارک (1 ماهه شدم )

          ( 1 ماهگیت مبارک دختر گلم )   امروز 2 روز میشه که من وارد 1 ماه شدم . خیلی دختر خوبی بودم . شبها به موقع می خوابم و اصلاً مامان و بابا را اذیت نکردم . فقط یک شب 4 صبح خوابیدم و یک شب هم تا ساعت 2 و نیم بیدار بودم چون مامان ناهید قهوه خورده بود و منهم اصلاً خوابم نمیبرد . با خواهرم هم خیلی خوبم تقریباً 3 بار ازش کتک خورد 1بار با توپ من را زد و یک بار هم محکم زد تو سرم که مامانی حسابی دعواش کرد و یک بار هم وقتی بود که عمه زهرا داشت پوشکم را عوض میکرد و آمد صورتم را چنگ انداخت . کلاً دنیا خیلی جای خوبیه دوستش دارم .   ...
10 آذر 1390

23 روز از زندگی شیرین من

  امروز من 23 روزم شد ، خیلی دل درد داشتم طفلکی مامان ناهید بخاطر اینکه به من شیر میده همش نگران اینه که چی بخوره چی نخوره                                                                           امروز  ...
1 آذر 1390
1